روستایی زنی زاهل هرات جانب طفل خویش کرد ترات از دهن جوال گره کشود با پسر این چنین خطاب نمود ای جرم مرگ ور لک نا پاک... مر غ پر شی کلپ تو بمخاک سر صبح دست وروی نا شوری میخوری یک تغار جل شوری کیجیری ها الهی خناق توشه لکک هفت اجاق توشه کرک مرتکر که ور دشتی پس نبر دی بجای نگدشتی مکو از دست تو شدم سرقی کم بخور ای لدر که می ترقی